سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیینه تاریخ

سید محمد احسانی - آیینه تاریخ

سید محمد احسانی
آیینه تاریخ

تحقیقی در باره تاریخ وفات حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله)

 

وفات رسول الله (ص)

امروز یکشنبه بیست و هشتم صفر المظفر سال 1428 هجری قمری و مصادف با 27 اسفند 1385 شمسی  است .

    از این جهت  تصمیم گرفتم  در مورد روز  وفات حضرت رسول (ص) تحقیق کنم. به نرم افزار  نور السیره 2 از تولیدات مرکز کامپیوتری نور مراجعه و چند منبع را از جمله سیره ابن هشام ، الاستیعاب ابن عبدالبر و تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری و مروج الذهب مسعودی ، انساب الاشراف بلاذری و المغازی واقدی از علما و مورخان اهل سنت و چند کتاب از کتب علمای تشیع در کتاب مجموعه نفیسه که آیت الله مرعشی نجفی(ره) از کتب قدیمه جمع آوری و چاپ کرده است ، مراجعه کردم  . آنچه می خوانید حاصل تحقیق از این کتب است .

         استیعاب در مورد روز یا ماه وفات حضرت بحثی نکرده بلکه تنها در مورد عمر آن حضرت هنگام وفاتش بحث نموده است . ابن عبدالبر در این کتاب سن حضرت را با روایات خود 60 ، 65 و 63 را ذکر می کند و خودش آخری را صحیح می داند.[1]

بلاذری در انساب الاشراف وفات حضرت را روز دوشنبه ذکر می کند آنگاه از قول واقدی می نویسد : بیماری رسول الله (ص) روز چهار شنبه دو روز مانده به آخر  صفر شروع و روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول از دنیا رفت[2]  بعد روایت ابومعشر را می آورد که گفته :‌ بیماری رسول الله (ص) چهارشنبه نوزدهم صفر شروع و آن حضرت پس از آنکه سیزده روز درد کشید در روز دوم ربیع الاول از  دنیا رفت. آنگاه می گوید : ابومخنف هم روایتی مانند ابومعشر روایت کرده و ابومخنف اضافه می کند که آنحضرت روز سه شنبه هنگام غروب دفن گردید.

          طبری از می گوید در روز وفات حضرت که دوشنبه بوده اختلاف نیست اما اختلاف در این است که در کدام دوشنبه بوده است ؟ بعضی از فقهای حجاز نیمه روز دوشنبه دوم ربیع الاول را گفته اند اما واقدی دوشنبه دوازدهم ربیع الاول را ذکر می کند .[3]

یعقوبی هم تاریخ وفات حضرت را روز دوشنبه دوم ربیع الاول مصادف با آذر عجم می داند و می گوید: حضرت چهارده روز درد کشید و سنش هنگام وفات 63 سال بود.[4]

ابن اسحاق تنها می گوید آن حضرت روز دوشنبه وفات کرد و در مورد سال وماه وروز رحلت آن حضرت چیزی نمی گوید.[5] اما قاضی ابرقوه که کتابی تحت عنوان " سیرت رسول الله " دارد و ظاهرا سیره ابن اسحاق را ترجمه کرده است ، می گوید : ابتدای رنجوری حضرت که در آن رنجوری وفات یافت در  ماه ربیع الاول بود[6]

  مسعودی هم غیر از اینکه می گوید حضرت روز دوشنبه وفات کرد[7] ، چیزی در این مورد نمی گوید.

     واقدی می گوید : رسول الله (ص) هنگام  غروب آفتاب روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول وفات یافت .[8]

           آنچه ذکر شد گفتار مورخان اهل سنت بود . اما علمای شیعه چه نظری دارند ؟

علامه طبرسی در تاج الموالید می گوید : رسول الله (ص) روز دوشنبه دوشب مانده از ماه سفر وفات یافت .[9]

ابن خشاب بغدادی می گوید : رسول الله (ص) در سال دهم هجرت در سن 63 سالگی وفات کرد.[10]

          البته سال دهم هجرت نمی تواند صحیح  باشد چون آن حضرت در سال دهم  حجه الوداع را انجام داد و بعد از بازگشت از آن وفات یافت . هنوز کسی روایت نکرده آنحضرت در ذیحجه  وفات کرده است .

شیخ مفید در مسار الشیعه نیز رحلت حضرت را در 28  صفر دانسته و او نیز سال دهم ذکر کرده است که همانگونه که گفتیم سال دهم نمی تواند صحیح باشد .

 

 

 




[1] - الاستیعاب ؛ یوسف  ابن عبدالبر ، تحقیق علی محمد البجاوی: (بیروت ، دارالجیل ، 1412) ج1، ص52

[2] -  انساب الاشراف ، احمد بن یحی بلاذری ،تحقیق:  زرکلی و زکار (بیروت ، دارالفکر ، 1417) ج1، ص568

[3] -  تاریخ الطبری : محمدبن جریر طبری ، مترجم :‌ابوالقاسم پاینده  (تهران : اساطیر، 1375، پنجم) ج4،ص1324.

- [4]  تاریخ یعقوبی :احمد بن  واضح یعقوبی ،(بیروت ، دارصادر ، بی تا) ج2،ص113.

[5] - السیره النبویه : ابن اسحاق ، ج2،ص653.

[6] - سیرت رسول الله : رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی قاضی ابرقوه ، تحقیق : اصغر مهدوی(تهران ،خوارزمی ،1377،سوم) ، ج2، ص1097.

[7] -  مروج الذهب : علی بن حسین بن علی مسعودی ، تحقیق : اسعد  داغر (قم : دارالهجره ، 1409، دوم) ج2،ص297.

[8] - المغازی : محمد بن عمر واقدی ، تحقیق : مارسدن جونز (بیروت ، الاعلمی ، 1409، سوم) ، ج3،ص1120.

[9] - تاج الموالید فی موالید الائمه و وفیاتهم : ص83 از صفحات مجموعه نفیسه .

[10] -  تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم : محمد عبدالله بن نضر ابن خشاب بغدادی (م567) ، ص 161، از صفحات مجموعه نفیسه .




تاریخ : شنبه 85/12/26 | 11:42 عصر | نویسنده : سید محمد احسانی | نظر

تاریخچه تروریسم در اسلام

تاریخچه تروریسم دراسلام

 
پنجشنبه، 6 مهر، 1385

باتوجه به اینکه تروریسم امروزه به یک بلای همگانی یک درد بی درمان جامعه اسلامی بدل گردیده است ، لازم است تاریخ این مسئله را در اسلام بررسی کنیم 

در اسلام تاریخ تروریسم از روز هجرت رسول خدا(ص) آغاز می شود که مشرکان قریش در جلسه ای تصمیم گرفتند حضرت را در خانه اش ترور کنند اما این توطئه با لطف خدا به حضرت پیامبر(ص) که رسولش را از توطئه با خبر کردند و خوابیدن حضرت علی(ع) در بستر حضرت خنثی گردید.

پس از آنکه حضرت به مدینه هجرت کردند نیز چندین بار از سوی مشرکان قریش و یهودیان مورد سوئ قصد به قصد ترور قرار گرفتند . از جمله بیهقی  گُفته: روزی ابوسفیان در جمعی صدا زد آیا کسی نیست به مدینه رفته و محمد(ص) را به قتل برساند ؟ بدنبال این سخن ابوسفیان ، شخصی نزد وی در خانه اش آمد و گفت اگر به من کمک و یاری برسانی من حاضرم به مدینه بروم و محمد(ص) را به قتل برسانم . ابوسفیان  نیز به او شتر و خرجی راه دادو به وی سفارش کرد کسی از قصدش آگاه نشود . آن مرد شبانه حرکت کرد تا به مدینه رسید و سراغ رسول الله (ص) را گرفت. حضرت در محله بنی عبدالاشهل رفته بود و آن تروریست نیز در آنجا رفت . هنگامی که پیامبر (ص) وی را دید فرمود : این مرد توطئه در سر دارد . آن مرد نزدیک آمد و پرسید پسر عبدالمطلب کدام است؟ حضرت فرمود : منم فرزند عبدالمطلب . آنگاه یکی از اصحاب حضرت بلند شده راه را بر وی گرفت و او را بازرسی کرد و خنجرش را که در ازارش پنهان کرده بود بیرون آورد 

یک بار نیز یهودیان بنی نضیر قصد داشتند حضرت را ترور کنند . ماجرا از این قرار بود که شخصی از مشرکان که از پیامبر(ص) امان نامه داشت بواسطه یکی از مسلمانان به قتل رسید و مشرکان از حضرت درخواست دیه کردند و در آن هنگام معمول این بود که در پرداخت دیه هم پیمانان نیز شریک می شدند و بنی نضیر با یکی از طوائف بنی عامر  که از مسلمانان بود ، هم پیمان بود. هنگامی که حضرت رفت تا دیه را از آنان جمع کند، آنان تصمیم گرفتند سنگی را از بالای خانه خود روی حضرت انداخته وحضرت را بدینگونه به  قتل برسانند که این بار نیز حضرت بواسطه فرشته وحی از این توطئه باخبر گردید.

حضرت همچنین دو بار از جانب منافقان مدینه مورد سوئ قصد واقع شد. یکبار هنگامی که حضرت از جنگ تبوک برمی گشتند منافقان تصمیم گرفتند درعقبه شتر حضرت را رمی داده و آن حضرت را در دره پرتاب کنند وبه قتل برسانند. نظیر همین قضیه را هنگامی که از حجه الوداع برمی گشتند نیز اجرا کردند که ناکام ماند .

ادامه مطلب...


تاریخ : شنبه 85/7/22 | 5:45 صبح | نویسنده : سید محمد احسانی | نظر

چیستی تاریخ

هرگاه انسان وارد علمی می شود نخستین گام برای شناسائی آن علم تعریف آن است . متخصصان هر فن ابتدا آن را از نظر لغوی و اصطلاحی تعریف می کنند و آنگاه وارد مسائل آن علم  می شوند .


تعریف تاریخ


تاریخ در لغت : ابن فارس در کتاب مقاییس اللغه گفته کلمه تاریخ اصلا عربی نیست . نه تنها عربی نیست که حتی از عرب فصیح نیز شنیده نشده است « لیس عربیا و لا سمع من فصیح » . اما همین آقای ابن فارس که در مقاییس خود آن گونه در مورد کلمه  تاریخ افراطی حرف می زند ، در کتاب مجمل اللغه اش از این موضع خود پایین آمده و گفته است :‏ تاریخ اگر چه عربی نیست اما معر‍ٌ ب است . از محسنات ابن فارس آن است که میان لغات حقیقی و مجازی فرق می گذارد .


ابن درید _ که در قرن چهارم و پنجم می زیسته _ در کتاب جمهره اللغه در مورد کلمه  تاریخ گفته : در عربی شنیده شده است . معجم الوسیط گفته :‏أرَخ ارخا و اَر‍خ (با تشدید) یعنی بین و حدٌد  . یعنی اینکه تاریخ بمعنای بیان و تحدید وقت است . و مورخ هم یعنی محدُِد وقت . به نظر او بین تاریخ و تأریخ فرق است :


تاریخ : هو جملة الاحداث التی یمر بها کائن ما . یعنی جمله ای از وقایعی که برای یک موجود اتفاق می افتد .


تأریخ : هو تسجیل هذه الاحداث (ثبت حوادث و وقایع)  و بنا بر این مورخ یعنی عالِم الاحداث . مصباح المنیر که صاحبش بسیار دقیق است می گوید : ارُخ بیشتر بکار می رود تا اَرَخ و هو معرَُب و قیل عربی .


تاریخ در اصطلاح : بررسی تاریخ هرچیزی یعنی بررسی سیرتحولی آن چیز. به تعبیر دیگر تاریخ عبارت است از اینکه چیزی را در گستره زمان مورد مطالعه  قرار دهیم .


توضیح : ما یک حادثه را دو نوع می توانیم مطالعه کنیم : یکی static sociality  یعنی اینکه یک حادثه را بصورت ایستا و مجزا شده مورد مطالعه قرار دهیم . مثل اینکه تظاهراتی برگزار شده است و شخص یک عکس از یک قسمت آن می گیرد تا آن را مطالعه کند در تظاهرات بیشتر از چه قشری شرکت کرده است . در صف اول چه قشری است و در اواسط آن بیشتر چه قشری و در اواخر چه ؟


 نوع دوم آن است که ما بجای عکس فیلمی از تظاهرات را از مقطعی تا مقطع دیگر مثلا  از مبدا تا مقصد مورد مطالعه قرار می دهیم که در این مقطع چه حادثه هایی اتفاق افتاده است ؟ آیا از تظاهرکنندگاه کاسته شده یا بر آن افزوده شده است ؟ و... یعنی حادثه را در سیر زمان مطالعه می کنیم . تاریخ همین نوع دوم است یعنی مطالعه جامعه در سیر زمان .




تاریخ : شنبه 85/7/22 | 5:20 صبح | نویسنده : سید محمد احسانی | نظر

فواید تاریخ

انسان امروزی سود گرا است و منافع بالا ترین و بزرگ ترین هدف جنگ ها ، صلح ها و  توافقات فیمابین دولت ها را تشکیل می دهد . امروز بشر به هر چیزی دست می زند و هر کاری می خواهد انجام دهد ، ابتدا می پرسد فایده این کار چیست ؟ اگر به سراغ علم می رود ، علمی را انتخاب می کند که برای او سود داشته باشد و اگر دنبال شغل است ، شغلی را اختیار می کند که برایش سود آور باشد و خلاصه اینکه :


جهان بازار و مردم همچو تاجر               در این بازار هست دیندار وفاجر


بر این اساس است که باید پرسید فایده و سودمندی تاریخ چیست ؟ برای چه باید ما آن را  بخوانیم ؟ و چرا باید در مورد  آن تدبر و اندیشه نماییم ؟


فایده تاریخ


مورخان و تاریخ دانان  برای تاریخ فواید چندی ذکر نموده اند : ابن خلدون می گوید : بدان که فن تاریخ را روشی است که هرکس بدان دست  نیابد ، و آن را سود های    فراوان و هدفی شریف است ، چه این فن ما را به سرگذشت ها و خوی های ملت ها و سیرت های پیامبران و دولت ها و سیاست های پادشاهان گذشته آگاه می کند .(مقدمه ابن خلدون ، ج1، ترجمه محمد پروین گنابادی ،ص12)


پس به نظر ابن خلدون فواید تاریخ عبارتند از :


1- آشنائی با سرگذشت ها و خلق و خو های ملت ها


2- آشنائی با سیره و روش رفتاری پیامبران و صالحان


3- آشنائی با سیاست ها و شیوه رفتار دولت ها و پادشاهان گذشته


میر سید ظهیر الدین مرعشی می گوید : بدان که علم تاریخ علمی است مشتمل بر شناختن حالات گذشتگان این جهان ، چون اهل بصیرت به نظر اعتبار بر مصداق « فاعتبروا یا اولی الابصار» نگاه کنند به دلایل عقلی که «فاعتبروا یا اولی الالباب» بدانند که احوال مردم حال را ، مآل کار بر همان منوال خواهد بود و غرض کلی و مقصود اصلی بر آن باشد که از داشتن آن فایده دین و دنیا حاصل آید که : اگر مقصود از آن فایده دارین نبودی خدای تعالی - عزشأنه - در کلام مجید ذکر انبیاء و اولیاء که پادشاهان دین و دنیا اند نکردی و احوال کفره و فسقه را که _ خسر الدنیا والآخره اند_  هم به استقصاء یاد نفرمود (تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ، صص5-8)


پس به نظر ایشان در دانستن تاریخ اگر کسی از تاریخ به درستی استفاده برد و در آن نیک تأمل کند ، سود دنیا و آخرت است .


ابوالحسن بیهقی می گوید : تواریخ خزاین اسرار امور است ... لاجرم هرکه در تاریخ تأمل کند در هر واقعه که او را پیش آید ، نتیجه عقل جمله عقلای عالم  به وی رسیده باشد و دست غوغا و لشکر وقایع و حوادث از تاراج ذخایر فکرت او بسته باشد .(علم تاریخ در اسلام : صادق آیینه وند ، ص19)


بنا بر نظر بیهقی فواید تاریخ عبارتند :


1_ برخورداری از خرد عقلای جهان


2- تشخیص را درست و صحیح  در هر حادثه ای که برای شخص اتفاق افتد با عبرت گیری و پند آموزی از حوادث مشابه تاریخ .




تاریخ : شنبه 85/7/22 | 5:18 صبح | نویسنده : سید محمد احسانی | نظر

فلسفه تاریخ 2

 

تعریف : فلسفه تاریخ عبارت است از : آشنائی با قوانین کلی حاکم بر تاریخ  و جامعه .


فلسفه تاریخ دو شاخه دارد :


1-     فلسفه نظری تاریخ .


2-     فلسفه علم تاریخ.


فلسفه نظری تاریخ متصدی پاسخ به سه سئوال اساسی زیر است :


1-      1-  تاریخ به کجا می رود ؟ یعنی هدف تاریخ و بار انداز آن کجا است ؟


2-      1- چگونه می رود ؟  یعنی مکانیسم حرکت و محرک آن چیست ؟


3-      1- از چه راهی می رود ؟ یعنی مسیر  و منازل حرکت کدام است ؟


در این مورد چهار نظریه پرداز مهم در جهان غرب وجود دارد که سعی کرده است به این سه سئوال پاسخ بدهد .


-         فردریک هگل


-         کارل مارکس


-         آرتولد توین بی


-         اسوالد اشپنگلر


وجه مشترک همه  این چهار  محقق غربی آن است که  هرچهار نفر تاریخ را موجودی زنده و ذی روح به حساب می أورند و انسان ها را در تاریخ می  دانند نه اینکه آن را خود تاریخ به حساب بیاورند . وجه دیگری که آن ها در آن مشترک هستند آن است که نظریات همه آن ها سر از جبر در می آورد و انسان را موجودی بی اراده در برابر تاریخ می داند. بعضی از آن ها به این نتیجه تصریح کرده اند ؛ چنانکه هگل می گوید : « تاریخ کشتارگاه اراده های فردی انسان ها است » و مارکس می گوید : « انسان ها  در برابر حوادث تاریخ تنها قابله ای است که فقط می تواند به وضع حمل مادر آبستن تاریخ کمک کنند و از کشتن (مانع شدن و جلوگیری کردن ) نوزاد و یا برانداختن نطفه آن عاجز اند» . و انگلس که همفکر مارکس است می گوید : خدای تاریخ سنگدل ترین خدایان است که ارابه پیروزی خود را از روی اجساد مردگان و طاغیان  همه به  پیش می راند .  


توین بی می گوید در آینده دور این دولت کلیسا است که در همه عالم سلطه و حکومت می یابد . و اشپنگلر معتقد است همه تمدن ها همانگونه که دوران طفولیت و جوانی را می گذراند ، به همان سان یکروزی به پیری و مرگ رسیده و هنگامی که مرگش فرا رسد هیچ دم مسیحایی قادر به نجات او نخواهد بود.


هگل : وی بافت و ساخت جهان را " اندیشه مطلق" می داند ؛ اندیشه ای متعالی و آزاد که از خالق برخاسته و در خارج هویت و موضوعیت و محدودیت یافته است . به عبارت دیگر : این جهان ذهن خدا است . وقتی این اندیشه در خارج تحقق یافت , از صاحب اندیشه جدا گشته و دچار فراق می گردد و همواره  در پی وصال می گردد. حرکت تاریخ جلوه های متوالی و متعاقب اندیشه متعالی است که همواره  در پی رهایی از از قیود و وصل به اصل خویش است  .


گوهر اندیشه متعالی و ساختمان و اساس آن، آزادی و بی قیدی است اما جهانی شدنش او را در بند کرده است . تمام همت اندیشه ، رهایی از این بند و بازگشت به روز گار آزادی خویش است . بدین جهت طومار جهان دائما در پی بازشدن است . طومار جهان همانگونه باز می شود که طومار ذهن و چون طومار ذهن در برخورد بانقض ها ، برخطاها و نقض های خود واقف شده و به سطحی بالا تر دست می یابد ، تاریخ جهان نیز که در واقع چیزی جز حرکت اندیشه ای در ذهنی نیست ، از طریق تضاد ها و تصادم ها راه خود را به جلو می گشاید . یعنی هر مرحله ای مرکب است از دو چیز : یکی "تز" و  دیگری " آنتی تز"  و از نزاع این دو " سنتز" به وجود می آید . و بدین طریق هر مرحله ای در دل خود "تز" و " آنتی تز" دارد که با تصادم آن ها به  مرحله " سنتز" گام می نهد و  در هر مرحله ای باز تر می شود  . تا آنکه بالاخره  در نهایت به آزادی مطلق دست می یابد.


پس جوابهای  هگل به  سه  سئوال فوق اینگونه است :


-         تاریخ به طرف هرچه آزاد شدن سیر می کند.


-         مکانیسم حرکت و محرک آن نزاع دائمی اندیشه مطلق (تز و آنتی تز و سنتز) و عشق او به رهای از فراق است .


-         مسیر تاریخ ، جلوه هایی متوالی اندیشه مطلق است در پوشش ملت ها و مردمان در تاریخ.


مارکس : مارکس با همان منطق دیآلکتیک  یعنی تز و آنتی تز و سنتز به سه سوال فوق جواب می دهد لکن  برخلاف هگل که  نزاع را در اندیشه جاری می دانست ، وی این نزاع را در میان طبقات اقتصادی جاری دانست . و بافت جهان را که هگل اندیشه می دانست ، وی ماده دانست. و مسیر تاریخ را جلوه های گوناگون این اندیشه ندانست بلکه  آن را مراحل مختلف رشد ابزار تولید و رو بناهای مناسب با آن پنداشت . و بالاخره هدف تارّیخ را نه رهایی از فراق بلکه  رهایی از طبقات انگاشت .


پاسخ مارکس به سئوالات فوق :


-         تاریخ به طرف جامعه بی طبقه سیر می کند .


-         محرک این رفتن ، رشد ابزار تولید  و نزاع طبقه فرودست با طبقه برخوردار و زبر دست است .


-         مراحل مختلف تاریخ ، ادوار برده داری ِ، فئودالی ، بورژوائی و بالاخره سوسیالیزم و کمونیزم است.


توین بی : تاریخ به نظر او توالی طلوع و افول تمدن ها است . هر تمدنی با تهاجم زاده و با تهاجم می میرد . اما اینگونه نیست که مرگ او هرگز چاره ای نداشته باشد بلکه او اگر می خواهد زنده بماند باید پاسخی نو برای دفاع از خود و سلاح جدید برای مقابله با تهاجم فراهم کند. و اگر حکومتی تنها به نظامی گری پرداخت و برای دفاع از خود به گسترش نظامی گری روی آورد این تمدن رو به زوال است . از نظر توین بی بعد از افول هرتمدن بزرگی مذهب بزرگی پدید می  آید و سر انجام تاریخ آن است که مذاهب بزرگ امروزی یعنی اسلام ، مسیحیت و یهودیت و بودا در هم ادغام و از آن یک مذهب بزرگ پدید می آید که حکومت او برهمه جهان سایه می گسترد.


شپنگلر : به نظر او هر تمدنی همانطوری که یک روزی طلوع می کند و متولد می گردد ، همانگونه نیز یکروزی به پایان عمر خود رسیده و باید تن به مرگ بدهد و هیچ نیرویی و هیچ تدبیری نمی تواند آن را از مرگ حتمی خود نجات بخشد.


(برگرفته از کتاب : فلسفه تاریخ ؛ عبدالکریم سروش )


 لکل امة اجل  فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعه و لایستقدمون.




تاریخ : شنبه 85/7/22 | 5:16 صبح | نویسنده : سید محمد احسانی | نظر

رابطه فلسفه تاریخ و جامعه شناسی

فلسفه  تاریخ با جامعه شناسی رابطه نزدیکی دارد چون  موضوع هردو جامعه انسانی است و هردو می خواهد جامعه را تحلیل کند. لکن میان آن دو تفاوت هایی هم وجود دارد :

فلسفه تاریخ : فلسفه تاریخ در باره قوانین کلی حاکم بر تاریخ و جامعه بشری سخن میگوید . از این جهت ناچار است تمام تاریخ بشری را یکجا و یکدست مطالعه کند ، آنگاه قوانین کلی  آن را به دست آورد و هرگز نمی تواند اوضاع جامعه ای را بریده از گذشته و آینده بررسی کند.


جامعه شناسی : در جامعه شناسی ، کار برخلاف این است ؛ جامعه شناس ، حوادث و مشکلات جاری حاکم بر جامعه را بررسی می کند نه قوانین کلی حاکم بر مطلق تاریخ بشر را .


به عبارت دیگر : هرگاه علم تاریخ به شرح رویداد های گذشته می پردازد ، فلسفه تاریخ نیز علل پیدایش وقایع و تکامل جامعه را روشن می سازد و قوانین عمومی تکامل را بیان می کند.


به عبارت سوم : فلسفه تاریخ علت ها و معلول ها را در وقایع تاریخی کشف کرده و ارتباط و پیوند وقایع را جستجو می کند . هرنوع کاوشی که دست اندرکار یافتن قوانین عمومی تکامل جامعه های انسانی است ، فلسفه تاریخ یا « علم جامعه انسان » نامیده می شود.




تاریخ : شنبه 85/7/22 | 5:15 صبح | نویسنده : سید محمد احسانی | نظر

فلسفه تاریخ

همانگونه که قبلا یاد آور شدیم فلسفه تاریخ به دو نوع تقسیم می شود :


1- فلسفه نظری تاریخ


2- فلسفه علم تاریخ


در اولی محقق تمام تاریخ جهان را موضوع خود قرار می دهد و در مورد آن به کاوش می پردازد که آیا قوانین یکسان در کل تاریخ حاکم هست یا نه ؟  و آیا تاریخ هدفی مشخص دارد یا نه ؟ آیا اراده انسانی در تحولات تاریخی نقش دارد یا خیر؟ محرک تاریخ چیست ؟ و سیر تاریخ بر اساس مشیت و اراده الهی است یا براساس اراده های انسانی یا جبر تاریخ است که حوادث تاریخی را رقم می زند و انسان ها تنها قابله ای است که می تواند در  زود یا دیر پیدایی نوزاد تاریخ نقش ایفا کند اما در جلوگیری از تولد آن هرگز کاری از دستش بر نمی آید ؟


اما فلسفه علم تاریخ خود « علم تاریخ» را به عنوان موضوع قرار داده و در باره آن به بحث و تحقیق و تدقیق می پردازد که آیا علم تاریخ می تواند علم تلقی شود ؟ تفاوت علم تاریخ با علوم دیگر در چیست ؟ روش پژوهش در  تاریخ چگونه است و چه سان باید باشد ؟  ابزار پژوهش در آن چیست؟ آیا تجربه می تواند در پژوهش تاریخی نقشی داشته باشد ؟ و بسیاری از سئوالاتی که در هر فلسفه علم وجود دارد در اینجا نیز مطرح می شود .


به عبارت دیگر ما دو نوع فلسفه داریم :


فلسفه مطلق : این فلسفه در مورد وجود و موجود و احوالات و مسائل پیرامون آن به بحث می نشیند که البته این به بحث ما ارتباطی ندارد.


فلسفه مضاف : یعنی فلسفه ای که به یک چیزی اضافه می شود که طبیعتا باعث مقید شدن و محدود شدن آن می گردد.


فلسفه مضاف خود بر دوقسم تقسیم می گردد :


فلسفه ای که به خود شی اضافه می گردد : مانند فلسفه اخلاق که در مورد خود اخلاق بحث می کند آیا اخلاق نسبی است ؟ مطلق است ؟ ارزش گذاره های  اخلاقی آیا ذاتی است یا عارضی و معلول پسند و عادات و سنن مردمان است ؟ همینطور ضد ارزشها .


اما فلسفه علم اخلاق به مباحث فوق کاری ندارد بلکه در مورد خود «علم اخلاق » بحث می کند که جایگاه علم اخلاق در میان علوم کجا است و موضوع این علم چیست ؟ روش پژوهش در آن کدام است و ابزار کاوش در آن چیست ؟


فلسفه علم تاریخ از نوع دوم از قسم فلسفه مضاف است .




تاریخ : شنبه 85/7/22 | 5:13 صبح | نویسنده : سید محمد احسانی | نظر
<< مطالب جدیدتر         مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.